اسحق شهنازی

سرهنگ بازنشسته ، اسحاق ، فرزند يوسف ، نواده حاجی عباسقلی بلور فروش همدانی ، مقيم رشت ، به سال ۱۲۵۹ شمسی در رشت متولد شد پدرش نیز شغل بلور فروشی داشت ، عمویش یعقوب شهنازی معروف به یعقوب فلوتی از موسیقی دانان سرشناس رشت بود . اسحاق از دوران کودکی به شعر و ادبیات علاقه پیدا کرد . مطالعه اشعار گیلکی میرزا حسین خان کسمائی و آثار شعرای دیگر گیلان و ایران ، او را به طبع آزمایی و تمرین سوق داد تا جائیکه در تحصیلات دانشگاهیش رشته ادبیات را برگزید و به اخذ دانشنامه لیسانس موفق گردید .

گرایش به شعر و موسیقی و حضور در مجالس أنس ابوالفضل خان و کاظم تارچی و یحیی زرپنجه و تراب کمانچه کش که از موسیقی نوازان معروف گیلان بودند به اتفاق عمویش یعقوب و شنیدن آواز دلنواز حسين صوتی ، روحیه او را در پیروی از رویه ای که در پیش گرفته بود تقویت نمود و لهیب عشق را در مجمر سینه اش شعله ور ساخت . شهنازی بعد از اخذ دیپلم متوسطه از دبیرستان اسلامی رشت ، ابتدا شغل معلمی را پیشه کرد و سپس به دانشکده پلیس رفت و بعد از طی دوره دانشکده ، مشاغل امنیتی را در نقاط مختلف کشور به عهده گرفت . آخرین سمتش معاونت شهربانیهای خوزستان بود که در سمت مزبور بازنشسته شد . وی در هر فرصت مناسب به سرودن شعر می پرداخت ، مدتها با مطبوعات و رادیو رشت همکاری داشت و در مجلات گیلان و پایتخت مقالات تحقیقی می نوشت . اشعار فارسیش با انسجام و رسا و گیراست اشعار گیلکی نیز سروده است ولی نه چندان زیاد که موجب اقناع مشتاقان گردد . همواره از استادان دوران تحصیلیش امثال میرزا غلامرضا صنیعی و حسن روستا ( نیک نهاد ) با احترام و قدرشناسی یاد کرد . به زادگاهش عشق می ورزید و به قرار اطلاع ، در حدود شش هزار بيت شعر سروده است.اسحاق شهنازی به سال ۱۳۶۸ شمسی چشم از جهان فرو بست.

 مجموعه اشعار سرهنگ اسحاق شهنازی با مقدمة آیت الله سیّد مجتبی رودباری به اهتمام جعفر کسمایی در دیوان سرهنگ اسحاق شهنازی، طبع‏ آزمایی در بسیاری از قالب‏ های شعر سنتی مثل قصیده، غزل، مثنوی، رباعی، دوبیتی و… دیده می‏شود که شاعر در آن‏ها متاثر از زیبایی‏ شناسی شعر کلاسیک بوده است؛ از طرفی بخش قابل‏ توجهی از شعرهای وی، مرتبط با مناسبات تاریخی، اجتماعی، رویدادها و اشخاص است؛ که این مسئله، ارزش ادبی و تاریخی آثار او را دوچندان می‏کند. از نکات جالب‌توجه در اشعار شهنازی دلبستگی به ارزش‌های دینی و ائمه اطهار است که در جای‌جای آثارشان به‌چشم می‌آید. او علاوه بر دیوان پر و پیمانش که بخش عمده‌ای از آن در مجموعه حاضر منتشر شده است در زمینه تولید برنامه‌های رادیویی نیز موفق بوده است برنامه «اَ شعرانه سرهنگ شهنازی جمع و جورا کونه»، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ازجمله برنامه‌های پر مخاطب رادیو گیلان بود که موجب معرفی بسیاری از شاعران استان به جامعه ادبی شد. علاقه مندان جهت خرید و تهیه این کتاب می توانند به خانه ی کتاب حوزه هنری گیلان واقع در رشت، میدان دفاع مقدس(لاکانی)، ابتدای خیابان حافظ، نبش کوچه قلمستان ٢ مراجعه و یا با شماره تلفن٣٣٢٦٥٥٢٤ ٠١٣ تماس حاصل نمایند 

چند اثر از ایشان

 پیدا بود در آینه سنگ و خشت ما
  تصویر عشق و چهره پاک سرشت ما 
 صد شکر کز مراحم رحمان ، به چاه ویل
  شیطان سقوط کرد زاوج بهشت ما 
 از بس که ریخت خون جوانان به روی خاک
 چون لاله سرخ گشت رخ سبز کشت ما 
 گو اجنبی که بشکند آیینه ریا 
 ما خویش واقفیم به زیبا و زشت ما
  بیگانه را برای وطن دل نسوخته است
  گرمی کند مداخله در سرنوشت ما 
 آزاد زیستیم که آزاد جان دهیم
 و آزادگی است لوحه بنیاد خشت ما
  
  
  *****************

  
 نه چندان مست مستم کن که سر نشناسمت از پا
 زمین را آسمان پندارم و آیینه را دریا 
 شراب ارغوانی کم کمک در جام کن ساقی
  که از می خوش خوشک در باغ هستی گل گند سیما 
 من از لاجرعه می بر سر کشیدنها گریزانم
  که از مرز ادب بیرون شوم در محضر دانا 
 ز خود بیخود شدن ، و ز پا در افتادن چه سود از می
  نزیبد در بر معشوق ، عاشق مست و بی پروا 
 ز فرط می چه حاصل خوردن و خفتن به هر جایی 
 ندادن امتیاز و فرق ، بین سبزه و خارا
  از مستی حالتی خواهم ، نه در خواب و نه بیداری
 جهان را آنچنان بینم که نقش پرده رویا
  نریزم خار مژگان برهم و از روزن دیده
  به دست ناز گل چینم ، ز بستان رخ زیبا
  غرض از مستی می ، رفتن از حالیست بر حالی
  نه فرسودن تن زار و شکستن شیشۂ دلها 
 اگر خواهی چو ( شهنازی ) همیشه زنده دل باشی
  بیا مست طبیعت شو ، نه مست نشئه صهبا
  
  
******************
  
 ساقیا جامم پی مستی بریز 
 آتشم در کوره هستی بریز 
 هر چه هشیارم ، غمم افزونترست
  تا بلندی گیرم از پستی بریز 
 ساز حسنش از زبردستی بزن
  جام عشقش از سبک دستی بریز
 نیستم کن یک دم از آلام دهر 
 تانفس داری  و تا هستی بریز 
 بادهام مهرعلی ( ع ) ، غم هجر اوست 
  باده ام تا سرحد مستی بریز 
 منت ساقی بکش ( شهنازیا )
  گو که تا از پای ننشستی بریز
  
  
********************
  
  
 گوهر اشک شمارم من و گل شبنم خویش 
 هر کسی سر به گریبان زده در عالم خویش 
 همه شب شمع صفت سوزم و بزم افروزم
  زین میان ، آتش دل ساخته ام همدم خویش
 گر خورم اندُه مردم به جهان باکی نیست 
 چون فراموش کنم در غم مردم غم خویش
  شادمانی کنم ار خلق خدا شاد شود 
 ماتم نوع بشر را شمرم ماتم خویش
  قطره ای اشک ، همه راز دل از پرده فکند
  وای رسوا شدم از دیده نامحرم خویش
  در ره خدمت اگر سیل جهد ( شهنازی )
  گام واپس نگذارم ز پی محکم خویش 

منابع:

غ.م۲۸۱

گ.ف۲۴۳

ت.دح۱۴۷