شیخ محمد علی فرزند ابوطالب لاهیجی بود . به حزین تخلص داشت و هجدهمین نسل از شیخ زاهد گیلانی بود. وی بسال ۱۰۷۱ شمسی در اصفهان به دنیا آمد و در آنجا نشو یافت او به اغلب شهرهای ایران سفر کرده بود در زمان نادر شاه به هندوستان رفت و چهار دهه در آنجا سکونت گزید و سپس به بنارس رفت. از شاگردان محمد مسیح فسائی بود ،وضع مادی اش از سال ۱۱۰۰ شمسی که محمد شاه برای او ثروتی مقرر داشت بسیار خوب بود وی در بنارس باغی زیبا و عظیم بنا کرده بود که بعد از مرگش بسال ۱۱۴۶ شمسی در همانجا مدفون شد.
تأليفاتش بنا به نوشته ادوارد براون عبارتند از تذکره حزین – مجموعه ادبی به نام مدة العمر که شبیه کشکول شیخ بهائی است . با آنکه نسخه این مجموعه ادبی با سایر تألیفانش در فتنه افغان از بین رفته ، معهذا نسخه ای از آن در موزه بریتانیا موجود است . کتاب فرسنامه و تذكرة المعاصرين که حاوی تراجم احوال یکصد تن از شعرای معاصر او است ، نسخه اش را در موزه بریتانیا می توان دید – شراب و اوزان به حیوانات شکاری و چند تفسیر و حواشی حکیمانه .
ملک الشعرای بهار در کتاب معروف ( ( سبک شناسی )) خویش سادگی و روانی و خوشی اسلوب و سلاست و پختگی حزین را در نویسندگی قابل توجه و شایان تمجید معرفی نموده است . در تاریخ علما و شعرای گیلان ، تألیفات حزین گذشته از کتب و رسالات مذکور ، کتاب توفيق ( در توافق حکمت و شریعت ) ، رساله ای در توجیه کلام حکمای محبوس در باب مبداء عالم ، حاشیه بر شرح حکمت اشراق و روایح الجنان ، رساله ای در ابطال تناسخ ، حاشیه بر الهیات شفا و فرايد الفواید و حاشیه بر شرح هياكل النور نام برده شده است . در لغت نامه دهخدا مذکور است که شیخ در هند تاریخ صفوی را در سال ۱۷۶۱ میلادی نوشته است . کتاب مزبور را بلفور به انگلیسی ترجمه کرده و با متن فارسی در لندن به چاپ رسانیده و از قول صاحب ذريعه تقل می کند که حزین چهار دیوان دارد مشتمل بر قصاید و مقطعات و مثنوی های و حديقة مثانی ( در برابر حديقه سنائی ) و خرابات و چمن و انجمن و مطمح الانظار و فرهنگنامه و تذكارات العاشقين ( در برابر لیلی و مجنون ) . تازه ترین منبع در باب تصنیفات این دانشمند ذی فنون را در چاپ جدید تذکرۂ حزين که به سال ۱۳۵۰ شمسی از طرف کتابفروشی خیام تهران نشر یافت باید دید و آنها با قطع نظر از تأليفات سابق الذكر عبارتند از : رساله امامت – بشارة النبوه – حاشیه بر امور عامه – شرح تجرید – رسالة لوامع و تحقیق در باره واحد و وحدت – جام جم ( در بیان کائنات جو ) – الأزل و الابد والسرمد – ابطال جبر و تفویض – كنه المرام ( در بیان قضا و قدر و خلق اعمال ) – مفرح القلوب – اصول المنظق – انیس الفؤاد و چند کتاب و رساله دیگر که مستنبط از مجموع آنها ، تسلط و احاطه این مرد دانشمند و فاضل و همچنین وسعت اطلاع و عمق دانشش به علوم و فنون عصر خویش میباشد.
چند اثر از ایشان:
ای وای از اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد صیاد رفته باشد شادم کز رقیبان دامن کشان گذشتی کو مشت خاک من هم بر باد رفته باشد *************************** نهفته ام به خموشی خیال روی تو را مباد کز نفسم بشنوند بوی تو را ز سنگ محتسب شهر غم مخور ،ساقی سپرده ایم به پیر مغان سبوی تو را اگر غلط نکنم ،حرف ما و من غلط است شنیده ام ز لب خویش گفتگوی تو را شده ست شیفته بلبل به باغ و حور به خُلد ندیده اند گلستان رنگ و بوی تو را اگر به دامن وصل تو دست ما نرسد کشیده ایم در آغوش، آرزوی تو را شود ز باختن رنگم آتشین لعلت چه نازکی است عتاب بهانه جوی ترا به طور عشق حزین آستین فشان گردد کلیم اگر شنود، طرزهای و هوی تو را ****************************** آتش زده آن لعل قبا خانه زرین را بر خرمن ما برق گشادست کمین را همچون کف خاکی که برد سبزه ز جایش کردند به ما سبز خطان تنگ زمین را چون مهره بازیچه دهد طرح به طفلان کفر سر زلف تو دل باخته دین را فریاد، که اندیشه موی کمر توست زُنّارِ میان زاهد سجاده نشین را در پرده عشاق نواسنجی بلبل کی می برد از یاد تو گلبانگ حزین را؟ ************************* عشق اگر یار شود ،سود و زیان این همه نیست سرِ جانانه سلامت ،غم جان این همه نیست بی محبّت به جوی خرمن ما نستانند حاصل علم و عمل در دو جهان این همه نیست ای که مستغرقِ اندیشه بحریّ و سراب! یک دم از خویش برآ، کون و مکان این همه نیست جلوۀ کاغذِ آتش زده دارد جگرم داغِ حسرت به دل لاله ستان این همه نیست رشته اُلفت ما و تو بود زودگُسل فرصت صحبت مهتاب و کتان این همه نیست حسرت از دیدۀ حیرت زدۀ خود دارم چشم آیینه به رویت نگران این همه نیست آفرین بر قلم فیض رسان تو ، حزین! رگ ابری به چمن ژاله فشان این همه نیست ****************************** تن سختی کشم نزار دل است کمر کوه زیر بار دل است دل از آن طرّه در پریشانی است سر این فتنه در کنار دل است چشم تا کار می کند ما را گُل اشک است، نوبهار دل است چمن عشق را خزانی نیست گل پایبند خار خار دل است عرق شرم ابر از دریاست دیده تا هست،شرمسار دل است ز دَم آینه پای دار ، حزین نفس پاک هم غبار دل است
منابع:
معصوم ۱۶۳
بهادر ۱۳۰
س.آ ۳۲۲
گ.ف ۱۱۰
نجوم ۲۴۷
بستان ۱۳۰
شوشتری ۱۰۵
میر ۱۰۵
آتشکده ۳۷۷
هدایت.م