حکیم حاذق لاهیجی

 حکیم حاذق لاهیجی گیلانی ، که ولادتش در سال ۹۴۲ شمسی و در فتح پور سیکری ( هندوستان ) بوده  فرزند حکیم همام و برادرزاده ابوالفتح گیلانیست ، در زمان دولت جهانگیر شاه به منصبی امتیاز داشت و در عهد شاه جهانی به روش پدر  خود ، حکيم همام که در زمان اکبر به سفارت عبدالله خان ، والی توران ، مأمور گشته بود ، حکیم حاذق هم به همان اعتبار از پیشگاه شاهی به سفارت امام قلی خانه والی توران رخصت یافته و بعد أدای سفارت به  حضور پادشاهی رسیده ، به منصب  و خدمت عرض مکرر سرمایه عزت و افتخار اندوخت . اواخر عمر در مستقر الخلافت اکبرآباد پا به دامن عزلت کشید.او ظاهرا بسیار خود شیفته نیز بود به حدی که محمد طاهر نصر آبادی میگوید خود را از انوریبرتر میدانست و یا سر خوش  میگوید

روزي، پيش ملاّشيدا اين مطلع خود را برخواند:

بلبل از گل بگذرد گر در چمن بينـد مـرا

 بتپرستي كي كند گر بـرهمن بينـد مـرا

شيدا گفت: صاحبا اين شعر را در امردي گفتـه باشـند. حكـيم برآشـفت و او را در  حوض غوطه ها داد. بيت دومش نيز خالي از ادايي نيست:

در سخن پنهان شدم مانند بو در برگ گل

 ميل ديدن هر كه دارد، در سخن بيند مرا

حاذق لاهیجی  سرانجام در سال ۱۰۳۶ شمسی و در سن ۹۴ سالگی در اکبر آباد چشم از جهان فرو بست .

چند اثر از ایشان:

دلـم بـه هـيچ تـسلّی نمـيشـود حـاذق!
 بهار ديـدم و گـل ديـدم و خـزان ديـدم

****************************

  نمود فاش بدانـسان كـه گوشـها نـشنيد
 سكوت مـن سـخن نارسـيده بـر لـب را


****************************

بوی گل امشب ز درد شمع می آید برون 
بلبل اشکی بر سر خاکستر پروانه ریخت


***************************

ز گردش فلک اسرار مهر و مه شد فاش
به یک کلاه دو سر مشکل است پوشیدن
به گوش پند شنو حاجت نصیحت نیست
که هست ذوق نصیحت برای نشنیدن

**************************

ضرر و نفع چون دکان برچید
یاس اندر حقیقت است امید
حرص اندر ضمیر روشن مرد
همچو دزد است در سرای امید

**************************

شد دشمن من ، کمال بسیار 
چون بر رخ خوب ، خال بسیار

**************************

 ماقدر جوانی چه شناسیم ، کز اول 
تصویر کشان ، قامت ما ، پیر کشیدند 

**************************

 غمگین نیم که خط زلب او نمود کرد 
داغم از اینکه آتش یاقوت دود کرد 

**************************

ز هر تسبیح دستم عار دارد 
که سبحه بر میان زنار دارد
من آن تسبیح را در دست گیرم 
که او ذاکر بود ، گر من بمیرم 

منابع:

گ.ف ۱۰۲

ک.س ۷۳

قدرت ۲۴۲

س.آ ۱۱۶۶

نصر ۹۱

بزرگ(۹) یک

واله ۱۴۵

مرآت ۷۰

خوشگو ۳۰

احمد علی ۸۴۵

بهادر ۶۱

نهاوندی

ابوطالب ۹۱