ضیاء الدین سعید گیلانی

ضياء الدين ، فرزند شیخ محمد سعید گیلانی به سال ۱۲۸۸ شمسی در رشت متولد شد . پدرش از اخیار و مشروطه خواهان گیلان بود که عمری را به صداقت و نوع پروری گذارنید و با عضویتش در انجمن معارف ، خدماتی را به عهده داشت . ضیاء الدین ، پدرش را از دست داد و با دشواری تحصیلاتش را دنبال کرد . از دوره اول هنرستان اختصاصی وزارت پست و تلگراف فارغ التحصیل شد و به خدمت همان وزارتخانه در آمد و بعد از ۲۸ سال خدمت بازنشسته شد . سفرهای متعددی به اروپا و حج و عتبات بر تجارب فراوانش افزود . فوت دانشمند گرانمایه دکتر محمد معین ( خواهر زاده اش ) وی را به شدت افسرده و اندوهگین ساخت .

چند اثر از ایشان

 خوشا آنکس که عشقی بردل از جانانه ای دارد 
 برای مقدم جانانه ، خلوتخانه ای دارد
  بخلوت روزوشب بیند رخ تابان محبوبی
  وزینرو ، روزگار خرم و شاهانه ای دارد
  دلی دارد برازغم ، ليکن از الطاف یزدانی
  زداید زنگ غم چون مستی از میخانه ای دارد 
 نه هرکس را رسد فیضی بدوران از می وحدت 
 سعادت با کسی باشد کز آن پیمانه ای دارد 
 هر آنکس بهر وصل یار ، چشم از جان و تن پوشد
  بیابد یار ، زیرا همت مردانه ای دارد
  چرا عاشق نیفشاند سرشك از دوری جانان
  اگر در دیدۂ دل ، گوهریکدانه ای دارد 
 « سعید » ازجان ، بجا آرد سپاس وحمد یزدان را
  که در رازونیازش ، محرم جانانه ای دارد
   
  ********************
  
 بر آن سرم که بگذرم ، سحرگهی بکوی تو
  خوشا دمی که بگذرد ، به راز وگفتگوی تو
  زنور عشق سرمدی ، فروغ یافت جان من
 صفای دل دهد مرا ، سرشت پاك و خوی تو
  حجاب تن برافکنم ، فغان و ناله سر کنم 
 مگر دمی نظر کنم ، بروی مهرجوی تو
  درنیاز میزنم ، مگر گشائیم به رخ 
 فغان اگر که بسته شد ، ره دعا بسوی تو 
 ولی زرحمتت شود ، چوباز دربروی من 
 بصدق دل روان شوم ، بپای سریکوی تو
  چنان خوشم زمهر تو ، بکنج خلوت صفا
  که جام عشق پر کنم ، ز باده  سبوی تو
  دلی که هست عاشقت ، چگونه سر کند شبی
  نبرده نام تو بلب ، نکرده جستجوی تو
  سعید و کامران بود ، هر آنکه باصفای دل
  سحرگهی روان شود ، بکوی مشکبوی تو 

منابع:

گ.ف۲۲۰

غ.م۲۳۲