مهین سکندری در سال ۱۳۱۹ خورشیدی در شهر رشت به دنیا آمد. پدرش، عبدالحسین سکندری ، از کارکنان وزاردت دارایی پهلوی بودهاست که در شهریور ماه سال ۱۳۲۰ وقتی نیروهای بیگانه به سراسر ایران، هجوم آوردند، بازداشت شده و به سرنوشت نامعلومی دچار شد. مهین سکندری به زبانهای انگلیسی و آلمانی تسلط داشت و علاوه بر شاعری به نویسندگی نیز عشق میورزید و معتقد بود که در نثر بهتر میتوان احساس را نمایان ساخت و همچنین همواره میگفت «شعر یعنی احساس نو!»
دیوان اشعارش با نام ((حماسه تنهایی)) و ((عطش)) چاپ شده اند
چند اثر از ایشان:
از درد خماری ، دل من خونشده امشب جامم تھی ازبادۂ گلگون شده امشب می خواره شدم از غم عشق تو ، الهی سویم نگهی کن که دلم خونشده امشب درمان دل غمزده ام ، باده ناب است ساقی تو بگو ، جام میم ، چونشده امشب چون باده خورم از غم دنیا شوم آزاد افسوس که غم بر دلم افزون شده امشب بی دوست « مهین » یکنفس آرام نگیرد از او بگریزید که مجنون شده امشب ******************* دیگر بسر اندیشه هر خاروخسی نیست مرغ دلم آزاد واسير قفسی نیست دلگیر نیم ازستم عشق تو ، هرچند جزتلخی اندوه ، بمن همنفسی نیست از آن پیش اگر رونق دل ، عشق کسی بود دیگر بسرم شور و بدل عشق کسی نیست یکبارهوس کردم و بسیارغلط بود دیگر بسرم شوری ودر دل ، هوسی نیست بگذشت ازاین خانۂ دل ، قافله عشق خاموشی مرگست و صدای جرسی نیست باهرنفسی ، تلخی اندوه ، چشیدم ای خلق بدانید ، که دیگر نفسی نیست فریاد مرا کس نشنیدست خدارا افتاده ام از ناله و فریاد رسی نیست *************** عشق من عشق من چه چاره كنم باز هم يار و همدلم گردي ميشود ميشود ببينم باز كور گردد دو چشم پرگنهم ميشود باز در دل شبها نگه ما به هم شود خيره نغمهام سرد و هان ز شوق وصال آه! اي مرد! شاعرم كردي عشق من! ميشود كه از زندان خون صياد بر زمين ريزم كه گناه مرا ببخشايي از دست زنگ قهر بزدايي نگه عشق در دو چشمانت كه نبينم چنين پريشانت در خم كوچه راز دل گوييم گرمي دستهاي هم جوييم گوييام نغمهات چه جانبخش است ورنه با شاعري چه كارم هست؟ روزي آزاد بال و پر گيرم در برت زندگي ز سر گيرم
منابع :
غ.م ۵۲۷
د.ح.تنهایی