از این شاعر هنوز اطلاعاتی در دسترس ما نیست ،در صورت بدست آوردن هرگونه اطلاعات این صفحه بروزرسانی خواهد شد
چند اثر از ایشان
عشق رویت صنما ، بیدل و دین کرد مرا با دوصد محنت واندوه ، قرین کرد مرا بگشا طره زلفت که بود دام بلا همچو صیاد پی صید ، کمین کرد مرا تاگدای سر کوی تو شدم پادشهم سربسردوری روی تو چنین کرد مرا فرقتت کرد به من زندگی ای دوست حرام بلکه با درد وغم وغصه عجین کرد مرا شاد بودم به خیالی که شوی همدم من غافل از هجر تو ، کاین گونه حزین کرد مرا نوریا شکوه زدردوغم وهجرش منما زانکه درعشق رخش بی دل و دین کرد مرا ******************* تا خیال رخت از دیده ما میگذرد گوییا شعله برقی ز هوا میگذرد نظری جانب ما کن ز تلطف هر چند تیر مژگان توازسینه ما می گذرد به هوای تودهم جان ، توهوا خواه رقیب آه از این عمر که اندرچه هوا می گذرد ؟ بسته وسلسله زلف تو آگاه ، بود که به من درشب هجر تو چها می گذرد ؟ يوسف ارپای به بازار نهد ، می بیند – که زلیخا به رهش از سروپا می گذرد هرکه راکعبه مقصود بود ، جلوۂ دوست مروه بگذارد و ازسعی و صفا می گذرد چون هوای سرکویت فتد اندر دل من به هوای تو دلم ، همچو صبا می گذرد حب دنیا وهوای سر کویش « نوری » نور برقی است که برسبز گیا می گذرد
منابع:
غ.م۵۵۹